جدول جو
جدول جو

معنی گشاده دستی - جستجوی لغت در جدول جو

گشاده دستی
جوانمردی، سخاوت
تصویری از گشاده دستی
تصویر گشاده دستی
فرهنگ فارسی عمید
گشاده دستی(گُ دَ / دِ دَ)
عمل گشاده دست. سخاوت. رجوع به گشاده دست و گشاده و گشاده شدن شود
لغت نامه دهخدا
گشاده دستی
جوانمردیسخاوت. یا با گشاده دستی. سخاوتمندانه: برای دلجویی بچه با گشاده دستی تمام و بدون چانه زدن از خرازی فروشی چند قلم اسباب بازی... خرید، تسلط نفوذ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشاده دست
تصویر گشاده دست
سخی، جوانمرد، مسلط
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ دَ)
جوانمرد. خیر. کریم. سخی. بذال. باسخاوت. طلق الیدین. (دستور اللغه) : و عزیز مردی راست بود اندر عمل اما گشاده دست و شایگان نبود. (تاریخ سیستان) ، نافذالامر. مبسوطالید:
گشاده دست شوی در جهان به امر و به نهی
گشاده دست شوی چون گشاده داری در.
رضی الدین نیشابوری
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ دَ)
آشکارایی. ولنگ و وازی:
مرا چه زهره و یارای این سخن باشد
گزاف لافی گفتم بدین گشاده دری.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشاده دست
تصویر گشاده دست
جوانمرد سخی، مسلط نافذ امر مبسوط الید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده سری
تصویر گشاده سری
روبازی بی حجابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دلی
تصویر گشاده دلی
سعه صدر، بشاشت شادمانی، جوانمردی سخاوت
فرهنگ لغت هوشیار
باز بودن در خانه شخصی بروی مردم، آشکاری وضوح: مرا چه زهره و یارای این سخن باشد ک گزاف لافی گفتم بدین شاده دری. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده دست
تصویر گشاده دست
((دَ))
بخشنده، جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
باسخاوت، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم
متضاد: خسیس
فرهنگ واژه مترادف متضاد